کد مطلب:260200 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:330

ایجاد تردید در امامت
فتنه آفرینان و دسیسه پردازان دستگاه حكومت عباسی در پی تضعیف پایه های امامت اهلبیت علیهم السلام و برای خدشه دار كردن ایمان و باور مردم تحت ستم و كاستن ارادت و محبت آنان به امامان معصوم علیهم السلام، از هیچ تلاشی فروگذار نمی كردند. در همین راستا تبلیغات وسیع و دامنه داری را برای ایجاد انحراف، در مسیر مشخص شده ی امامت آغاز كرده و می كوشیدند تا علیرغم وجود صدها بلكه هزاران روایت وارده از ناحیه ی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان پیشین سلام الله علیهم، در تصریح به امامت امام حسن عسكری علیه السلام پس از امام هادی علیه السلام، ایمان مردم را نسبت به امامت ایشان متزلزل كرده، در صفوف شیعه پراكندگی و چند دستگی ایجاد كنند. در بررسی تاریخ زندگانی امام هادی و امام عسكری علیهماالسلام به شواهد متعددی در این باره بر می خوریم.

- بطور مثال در روایتی كه شخصی به نام «حلبی» راوی آن است می خوانیم:

آن زمان كه با عده ای از یاران در محله ی عسكر چشم انتظار خروج مولایمان ابومحمد علیه السلام بودیم، در كنار خویش جوانی ناآشنا دیدم. از او پرسیدم: از كجا می آیی؟



[ صفحه 29]



گفت: از مدینه.

گفتم: اینجا چه می كنی؟

گفت: مردم در مدینه در امر امامت ابی محمد علیه السلام اختلاف پیدا كرده اند. من آمده ام تا خودم او را ببینم و كلامی از او بشنوم و نشانه ای از او مشاهده كنم تا قلبم آرام گیرد.

پرسیدم: از كدام طایفه ای؟

گفت: از نسل ابوذر غفاری و از فرزندان او هستم.

در همین هنگام ناگهان ابومحمد علیه السلام به همراه خادم خویش از منزل خارج شد و زمانی كه به نزدیكی و در برابر ما قرار گرفت، به جوان كه در كنارم ایستاده بود نگاهی كرد و فرمود: آیا تو غفاری هستی؟

گفت: آری.

فرمود: مادرت حمدویه چه می كند؟

جواب داد: حالش نیكو است.

آن حضرت رد شد و من از جوان پرسیدم: آیا قبلا او را دیده و با چهره اش آشنا بودی؟!

گفت: نه.

پرسیدم: آیا همین مقدار تو را كفایت می كند؟ و در اینكه تردید تو را نسبت به امامت او زائل سازد مفید خواهد بود؟

گفت: حتی كمتر از این نیز كفایت می كرد و مفید بود. [1] .



[ صفحه 30]



- روایت دیگری در همین مورد به نقل از علی بن محمد بن الحسن در كتاب «دلایل حمیری» آمده است:

جماعتی از شیعیان اهواز به سامراء آمده بودند و من همراه آنان بودم. از منزل بیرون آمدیم تا مگر بتوانیم ابومحمد علیه السلام را ببینیم. در آن روز خلیفه به همراه ابومحمد علیه السلام برای دیدار حاكم بصره می رفت و ما امام علیه السلام را به همراه او دیدیم و سپس بین دو دیوار سامراء نشستیم و چشم انتظار بازگشت او ماندیم.

در بازگشت، زمانی كه به مقابل ما رسید و نزدیك ما شد ایستاد و دستش را دراز كرد و كلاه و دستاری را كه بر سر مباركش بود برداشت و آن را در یك دست گرفت و دست دیگرش را بر سر مبارك خود كشید و در چهره ی مردی كه با ما بود تبسم فرمود. مرد بلافاصله گفت: گواهی می دهم كه تو حجت خدا و برگزیده ی او هستی.

گفتیم: ای مرد تو را چه می شود؟!

گفت: من در امامت او تردید پیدا كرده بودم. پس با خویشتن گفتم: اگر بازگشت و كلاه و دستارش را از سر برداشت قائل به امامت او خواهم شد. [2] .

روایاتی از این قبیل بدون شك نشان دهنده ی وجود تبلیغات انحرافی خاصی است كه در جای جای بلاد اسلامی از مدینه گرفته تا اهواز و شام، به انگیزه ی ایجاد خلل در اعتقاد مردم نسبت به امامت آن بزرگوار، صورت می گرفت. وگرنه چه لزومی داشت كه صدها فرسنگ راه،



[ صفحه 31]



در آن شرایط دشوار، توسط مردمانی از دیارهای دور، طی شود تا با دیداری و با دیدن كرامت و معجزه ای، شكها به یقین تبدیل شوند.


[1] كشف الغمة، جلد 3، صفحه ي 310 - مختار خرائج، صفحه ي 214.

[2] كشف الغمه، جلد 3، صفحه ي 305 - 306 - مختار خرائج، صفحه ي 215.